شاید اگر مهندس بازرگان آن آخرین سخنرانیاش را به مناسبت مبعث نبی اکرم (ص) در سال 1372 نکرده بود، همه چیز به خیر و خوشی تمام میشد. سال بعد که او فوت شد در رثایش میگفتند و مینوشتند که او یک محیالدین بود. یک احیاء کنندهی دین از جنس محمد عبده و علی عبدالرازق یا محمدرشید رضا. نوآوران و نواندیشان دینی که سعی کردند اسلام را با علوم و مفاهیم جدید (برگرفته از مدرنیته غرب) پیوند دهند. اما آن سخنرانی، میراث، یادبود و یادگار اندیشمندی دینی و متفکری اسلامی به نام مهدی بازرگان را دگرگون ساخت، یا دست کم با تردید و اما و اگر رو به رو کرد. حتی یک نگاه ساده به عنوان آن سخنرانی به تنهایی حکایت از متفاوت بودن و مبنایی بودن آن میکند: آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء (مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377). عنوان آن سخنرانی خیلی روشن است. بازرگان نه در آن سخنرانی میخواهد این جنبه یا آن جنبه از دین را روشن کند؛ نه میخواهد بگوید که در فهم این بخش از دین یا آن یکی، ما دچار اشتباه و کج فهمی شدهایم؛ نه میخواهد بگوید که اخلاق، رفتار و کردار یک مسلمان و یا جامعه اسلامی چگونه باید باشد یا نباشد؛ نه میخواهد بگوید که حسب آموزههای دینی مسلمانان و جامعه اسلامی چگونه باید باشد یا نباشد؛ نه میخواهد بگوید که حسب آموزههای دینی مسلمانان و جامعه اسلامی چگونه بایستی زندگی کنند، مناسبات اقتصادی یا روابط تجاری شان چگونه بایستی داشته باشد؛ نه میخواهد پیرامون عدل، عدالت، برابری و مساوات بگوید؛ نه میخواهد بگوید برابری زن و مرد و حقوق بشر از دیدگاه اسلام چگونه است؛ و نه هیچ یک از مطالب دیگری که خودش یا دیگران درباره دین گفتهاند و میگویند. او به واقع در آن سخنرانی یک مرحله به عقبتر رفته و به جای آنکه جنبهای از شریعت را انتخاب و برای مخاطب خواسته باشد آن را تبیین و تشریح کند، به سراغ یک پرسش مبنایی رفته: اساساً رسالت انبیاء و هدف از بعثت چه بوده؟ نه تنها نفس طرح این پرسش از سوی بازرگان در آن سخنرانی حرف و حدیثهای فراوانی را سبب میشود، بلکه پاسخی هم که به آن پرسش میدهد از زمان آن سخنرانی در سال 1372 تا به امروز باعث به وجود آمدن بحث و جدلهای بیپایان در مورد مهندس بازرگان و اندیشههای مذهبیاش شده است.
اما چرا چنین است و چرا طرح یک پرسش مبنایی و اولیه که پاسخ آن هم روشن است و پاسخ آن در حقیقت جزء نخستین آموزههای دینی است که در سالهای نخست دبستان به دانشآموزان آموزش داده میشود، این همه اسباب جدل شده است؟ هم سؤال روشن است، هم پاسخ آن. یک کودک دبستانی هم به ما خواهد گفت که هدف از آمدن انبیاء دعوت به یکتاپرستی و هدایت بشر بوده است. بنابراین چرا 17 سال است که پاسخ بازرگان به این سؤال این همه اسباب بحث و گفت و گو میان مخالفان، موافقان و شریعت شناسان شده است؟
مشکل از اینجا شروع میشود که کسی این سؤال را طرح کرده که بیش از 50 سال پاسخ به آن را فرض گرفته بوده که هم خود میداند، هم مخاطبش. بنابراین رسالت یا روشنگری دینیاش را از این مرحله به بعد است که آغاز میکند. از زمانی که او نخستین اثر دینیاش را در سال 1320 تحت عنوان « نماز» (شرکت سهامی انتشار، مجموعه آثار نهم) منتشر میکند، تا آخرین تألیفش قبل از انقلاب در سال 1356 به نام «توحید، طبیعت و تکامل» (شرکت سهامی انتشار، مجموعه آثار، جلد هفتم)، به نظر میرسد که بازرگان از این مرحله (که حدف از آمدن انبیاء برای چه بوده؟) عبور کرده است. به عبارت دیگر او میداند که هدف دین و بعثت انبیاء چه بوده و انبیاء برای چه منظوری آمدهاند و او در مرتبه بعدی و به عنوان یک متفکر مسلمان میخواهد آن هدف را در جنبههای مختلف زندگی بشر، از حیات اجتماعی، اقتصادی، مادی و معنوی او گرفته تا نحوه خوشبختی، دینداری و تاریخ تکامل وی آن را نشان دهد. او در طی بیش از نیم قرن حیات فکریاش و با نوشتن 87 اثر، در جنبههای مختلف، متفاوت و متنوع زندگی انسان (دست کم زندگی انسان ایرانی)، کاربرد دین را خواست نشان دهد. رسالت بازرگان از منظر خودش در این قریب به 90 نوشته روشن است. او میخواهد جامعهای مدرن، متحول، بااخلاق، با وجدان، موحد، علمی و سعادتمند به کمک اصول کلی اسلام بسازد. یا به بیان دیگر، او اساساً هدف و شأن نزول دین را ساختن چنین جامعهای میپندارد. آثار بازرگان اگرچه در برگیرنده یک طیف گسترده میشود، اما میشود با اندکی تصور و تجسم یک نخ تسبیح نامرئی از میان همه آنها عبور داد. چه در مباحثی که میتوان آنها را ذیل مباحث بنیادین دین شناسی همچون «راه طی شده» (1326) آورد؛ چه مباحثی که میتوان آنها را ذیل معاد و بعثت آورد همچون «بعثت و ایدئولوژی» (1343)؛ یا همچون «مطهرات در اسلام» (1321)؛ یا «سر عقب ماندگی ملل مسلمان» (1330)؛ و چه در مباحث ایدئولوژیک یا جهان بینی اسلامی همچون «آموزش و تعالیم دینی» (1338)؛ و چه در آثار فنی، اقتصادی و توسعه، همچون «آتیه صنعت در ایران» (1328). در تمامی آنها میتوان آن نخ تسبیح را مشاهده کرد. در همه آن 90 نوشته، بازرگان میخواهد شاکله یک جامعه مدرن، سعادتمند و امروزی را بر روی و به کمک تعالیم و جهان بینی اسلامی بنا کند و درست زمانی که به نظر میرسد پس از 50 سال مطالعه و نوشتن پیرامون موضوع، رسالتش نزدیک به پایان رسیده است، او به یکباره دچار نوعی شک دکارتی میشود و کمتر از یک سال به پایان عمرش به یکباره یادش میآید که اساساً شأن نزول دین برای چه بوده؟ آیا شأن نزول دین به راستی آن بوده که صرفاً زندگی این دنیای ما را سعادتمند و موفق کند؟ و بعد به یکباره از خود میپرسد که صبر کنم، تأمل کنم، اندکی دست نگه دارم، همه عمر من صرف این شد که بگویم و بنویسم که اگر ما مسلمانان نتوانستهایم با اسلام خوشبخت و سعادتمند شویم (دست کم به اندازه غربیها)، بواسطه کدامین دلایل بوده؟ همه عمر من صرف این شد که به مسلمانان نشان بدهم که اگر ما مسلمانان خیلی خوشبخت نیستیم، بواسطه اشکال در فهم ما از شریعت بوده والا دین اساساً برای خوشبختی ما آمده. اما آیا به راستی و به واقع همه کارکرد و شأن نزول دین این بوده؟ این بوده که ما را در این دنیا خوشبخت کند؟ و در آخرین سخنرانیاش، در کمال تعجب پاسخ میدهد که نه این نبوده؛ انبیاء صرفاً نیامده بودند که اسباب و احکام خوشبختی و رفاه ما را در این دنیا فراهم آورند. خوشبختی و سعادت در این دنیا را به اشکال دیگر و با توجه به رهنمودهای مصلحین، علما، اندیشمندان و متفکرین دیگر هم میتوان به دست آورد. بنابراین دین میبایستی هدف بالاتری داشته باشد. انبیاء میبایستی برای یک هدف متعالیتر آمده باشند. بازرگان سپس میپرسد که آن هدف متعالی که حتی عالمترین، آگاهترین و بهترین انسانها هم نمیتوانند بشر را به آن هدایت کنند، چه میتواند باشد؟ و خود او هم پاسخ میدهد که آن هدف خدا و آخرت است. عالمترین انسانها صرفاً و نهایتاً میتوانند چگونه خوب زیستن، چگونه خوب تجارت کردن، چگونه حکومت خوب و مطلوبی داشتن و چگونه اقتصاد خوبی داشتن را به ما بیاموزند. اما این فقط انبیاء هستند که میتوانند انسان را به سمت خالق و معاد هدایت کنند. بنابراین و به زعم بازرگان در پایان عمرش، هدف مهمتر و اساسیتر انبیاء آن بوده که به ما خدا و آخرت را نشان بدهند. و لزوماً این نبوده که چگونه خوب زیستن را بما نشان دهند.
اما چرا این پاسخ بازرگان این همه مایه بحث و جدل و مناقشه میان مخالفین و موافقینش شده؟ بگذارید از اینجا شروع کنیم که پاسخ بازرگان با اندکی تسامح و تساهل در حقیقت منافات با 50 سال تفکرش پیدا میکند؛ یا دست کم و در بهترین حالت، تکملهای بر پارادایم تفکر دینیاش در آن 50 سال است. نزدیکان و طرفداران بازرگان ظرف 17 سال گذشته سعی کردهاند توضیح دهند که مقصود بازرگان از آن سخنرانی این نبوده که او دچار یک تغییر عمده در نگاهش به دین در پایان حیاتش شده. آنان به اشکال مختلف سعی کردهاند توضیح دهند آنچه که او در آن سخنرانی میگوید خیلی متفاوت از حرفها و نظرات گذشتهاش نبوده. در حالی که مخالفین وی برعکس او را متهم میکنند که در آن سخنرانی دچار یک گردش 180 درجه میشود. واقعیت آن است که هر دو گروه از یک نکته اساسی غافل ماندهاند. اینکه چه شد که بازرگان به آن شک دکارتی و به آن پرسش بنیادی پیرامون شأن نزول دین در آخر عمرش رسید؟ اتفاقاً همه شکوه و عظمت بازرگان در رسیدنش به آن نقطه سال 1372 و به آن پرسش است. اتفاقاً آنچه که به آن 90 اثر روح میبخشد، آنچه که به 50 سال مطالعه و خردورزی بازرگان معنا میبخشد همان پرسشی است که او بعد از 50 سال خواندن و نوشتن به آن میرسد: هدف از بعثت انبیاء چه بود؟ برخلاف نظر مخالفین بازرگان، طرح آن پرسش، و پاسخ بازرگان به آن نه تنها به هیچ روی به معنای عدول از نظرات قبلیاش نیست بلکه پاسخ وی به آن پرسش در حقیقت مکمل دین شناسی اوست. برای نشان دادن این مهم چارهای نداریم الا آنکه نگاهی بسیار اجمالی به زندگی کاری او بیاندازیم.
بازرگان در زمره بورسیههای دوران رضاشاه برای تحصیلات عالیه بود. وزارت علوم رضاشاه در سال یکصد نفر از دانشآموختگان با استعداد کشور را برای اخذ تخصص به اروپا اعزام میکرد و مهدی بازرگان یکی از این دست بورسیهها بود که در پلیتکنیک پاریس در رشته مهندسی مکانیک به تحصیل پرداخت. در آن سالها مذهب به عنوان یک جریان اجتماعی عمدتاً در حوزههای علمیه و در میان اقشار و لایههای سنتی جامعه مطرح بود. بازرگان جوان هم همانند مابقی تحصیلکردهها و فرنگ رفتههای آن دوران میبایستی خرج خود را از شریعت جدا میکرد و «مدرن» و «امروزی» میشد. چرا که در آن مقطع مدرن بودن، امروزی شدن و فرنگ رفتگی غالباً به معنای رها کردن مذهب بود. اما برای بازرگان این اتفاق نیفتاد. به ظن قوی، بزرگ شدن در خانوادهای اصیل، ریشهدار و مذهبی تبریزی سبب شده بود تا عرق و تعصبات دینی در بازرگان آنقدر نیرومند باشد که 5 سال در پاریس و رفتن از ایرانی عقب مانده به مهد تمدن اروپا کوچکترین خللی در اعتقادات دینی او پدید نیاورد. بسیاری از هم دورههای بازرگان وقتی پیشرفت و ترقی اروپا را با عقب ماندگی و بیدانشی در ایران مقایسه میکردند همان مختصر اعتقادات دینی هم که داشتند را از دست میدادند. سید حسن تقی زاده، فروغی، داور و بسیاری دیگر از آن نسل بگونهای طبیعی جذب تمدن و پیشرفت اروپا شدند و غایت تصورشان آن شد که ایران عقب ماندهاشان را هم به همان جایگاه و پیشرفت برسانند. بازرگان هم یقیناً همانند سایر منورالفکران، فرنگ رفتهها و تحصیلکردهها خواهان پیشرفت و ترقی ایران بود؛ خواهان رها ساختن کشورش از آن جهل و بیخبری و عقب ماندگی بود. اما بازرگان با سایرین یک تفاوت عمده داشت. او پیشرفت و ترقی ایران را با اسلام میخواست. از دید او اینکه مسلمانان در مقایسه با مغرب زمینیها آنقدر عقب مانده بودند، نه به واسطه اسلام که برعکس به واسطه عمل نکردن به اسلام بود. بنابراین او بر آن شد تا این اندیشه را که اسلام و عمل به احکام اسلامی، مسلمانان و جامعه اسلامی را سعادتمند، پیشرفته و خوشبخت میسازد را در آثارش نشان دهد. بسیاری از آثار او در حقیقت تلاشی در جهت رسیدن به این هدف هستند. بعد دومی که باز در همین ابتدا مطرح میشود نگاه بازرگان به غرب بود. نخبگان ما ظرف قریب به یکصد سال گذشته در مواجهه با غرب یا شیفته و مفتون و مجذوب غرب شدند و دین و مذهب خود را فراموش کردند؛ یا برعکس از غرب متنفر شده و با بغض و کینه و نفرت با آن برخورد کردند. بازرگان از این بابت جزء استثنائات بود. او نه مجذوب غرب شد و نه منفور از آن. نه سعی کرد غربی شود و نه متقابلاً سعی کرد غرب را نیست و نابود و لجن مال سازد. این نگاه که اسلام و عمل درست به اسلام باعث میشود تا نه تنها جوامع اسلامی اینطور عقب مانده نشوند و برعکس بدل به جوامعی پیشرفته و مترقی هم بشوند (همچون جوامع اروپایی)، دست کم تا قبل از بازرگان در ایران شارحی نداشت و بازرگان را از این بابت میبایستی یک پیشگام دانست.
اما این همه بازرگان نبود، یا دست کم این همه آن 90 اثر نبود. هنوز چند سالی از بازگشت بازرگان از فرانسه به ایران و تدریس در دانشکده فنی دانشکده فنی دانشگاه تهران نگذشته بود که ایران وارد یکی از نقاط عطف تاریخ معاصرش شد. در سوم شهریور ماه 1320 متفقین (اتحاد شوروی و انگلستان) به منظور سرنگونی حکومت رضاشاه به ایران حمله نظامی کرده و کشور را به اشغال خود درآورده و رضاشاه را قدرت برکنار و از کشور تبعید کردند. سقوط حکومت رضاشاه، حکومتی که بالاخص در سالهای آخر، نماد حاکمیت پلیسی و دیکتاتوری خوفناکی شده بود سبب شد تا در کشور یک فضای بالنسبه باز سیاسی حاکم شود. از جمله جریانات مهم سیاسی – اجتماعی که در فضای آزاد عصر بعد از رضاشاه در ایران ظهور کرد چپ مارکسیستی بود. ادبیات مارکسیستی در قالب حزب توده ایران به سرعت در کشور ریشه دوانید. آراء و نظرات چپگرایانه حزب توده همچون نقل و نبات در میان نخبگان و اقشار و لایههای تحصیلکرده کشور رواج یافت.
از این مقطع به بعد است که بعد دیگر اسلامشناسی بازرگان ظاهر میشود. اگر بعد نخستین وی در نشان دادن مترادف بودن اسلام با پیشرفت و ترقی و تمدن امروزی بود، این بعد در به نمایش گذاردن علمی بودن اسلام و احکام آن است. همچون بعد نخست، در اینجا نیز بازرگان انصافاً پربار، عالمانه و فرهیخته عمل میکند. در آن سالها برخی از روحانیون و غیر روحانیون دیگر نیز به دلیل رونق چشمگیر حزب توده به فکر مبارزه با کمونیسم و حزب توده افتاده بودند. اما مبارزه آنان آنقدر، سطحی و بیمحتوا بود که به جای ایجاد چالش فکری برای حزب توده، در حقیقت به نفع حزب هم تمام میشد. کتاب یا رساله معروف «ماتریالیزم دیالکتیک یا منشأ فساد»، مشتی از نمونه خروارهای آن سبک مبارزه با مارکسیزم و حزب توده بود. اما بازرگان مبارزه با مارکسیزم را از نقطهای درست و اصولی آغاز کرد: از مطالعه مارکسیزم. اینکه آیا او در دوران دانشجویی در پاریس با مارکسیزم آشنا میشود یا نه خیلی مهم نیست. آنچه مهم است رونق حزب توده در دهه 1320 است که بازرگان را به سمت «مهندس بازرگان» شدن سوق میدهد. او به جای رویارویی مستقیم با مارکسیزم و پاسخ دادن به گزارههای معروف ماکسیستها نظیر اینکه «دین افیون تودههاست »، یا «دین ساخته و پرداخته ذهن بشر است»، یا «دین با اصول و معیارهای علمی سازگاری ندارد» و... سعی کرد نشان دهد که اساساً اصول و عقاید اسلامی منطبق بر اصول و قوانین علمی است: « بازی جوانان با سیاست» (1321)؛ «ضریب تبادل مادیات و معنویات» (1322)؛ «مطهرات در اسلام» (1322)؛ « کار در اسلام» (1325)؛ « راه طی شده» (1328)؛ «بینهایت کوچکها» (1328)؛ پراگماتیسم در اسلام» (1328)؛ « اختیار» (1328)؛ «آثار عظیم اجتماع» (1329)؛ از جمله شماری از آثار مهندس بازرگان در این جهت است. او قرار دادن دین براساس اصول و ضوابط علمی و تلاش در جهت نشان دادن اینکه اصول شریعت اسلام اتفاقاً منطبق و همسو و هم جهت با علوم مدرن و کشفیات جدید علمی هستند را همچنان در دو دهه بعدی ادامه داد. «ترمودینامیک در زندگی» (1334)؛ « خداپرستی و افکار روز» (1337)؛ « باد و باران در قرآن» (1343)؛ «بعثت و تکامل» (1346)؛ « ذره بیانتها» (1346)، «علمی بودن مارکسیسم» (1354)؛ « توحید، طبیعت، تکامل» (1356) از جمله برخی دیگر از آثار بازرگان در ادامه آن رویکرد هستند.
مهمترین نقطه عطف در زندگی فکری بازرگان در این بعد یا در این بخش از بازرگان است که ظاهر میشود. بعدی که او در هیبت یک «محی الدین»، یک «دگراندیش دینی» و یک «اسلامگرای مدرن» ظاهر میشود. در اینجا بازرگان شاهکار آفرید. او بدون تردید در بیان مذهب به زبان علمی و مورد توجه دانشجویان، دانشگاهیان و تحصیلکردههای جامعه اگر نگفته باشیم، بینظیر که کم نظیر بود. تا قبل از بازرگان شارح، مفسر و مبشر شریعت در مجموع، روحانیون و حوزههای علمیه بودند. حاجت به گفتن نیست که نه زبان حوزه، نه نگاه هستیشناسانه حوزه، به گونهای نبود که بتواند اقشار و لایههای تحصیلکرده را به خود جذب کند. دست کم یک دلیل رونق مارکسیزم و موفقیت حزب توده در میان روشنفکران و تحصیلکردههای جامعه آن بود که هیچ ایدئولوژی جدی در مقابلش وجود نداشت. اسلام بیشتر خلاصه میشد در مجموعهای از باورها، سنتها، هنجارها، عبادات و اعتقاداتی که مردم بالاخص اقشار و لایههای سنتیتر جامعه آن را حسب عادت و نهادینه شدن در آنان بعنوان اعتقادات دینی از دوران طفولیت فراگرفته و به آنها عمل میکردند. اسلام برای خودش در جامعه بود و در عین حال هم مباحث و مفاهیم جدید به همراه مدرنیته وارد جامعه شده بودند بدون آنکه مذهب رایج و شارحین یا متولیان آن چندان مجهز به چالش و رویارویی فکری و نظری یا حداقل تأمل با جریانات جدید باشند. اما بازرگان این نرم، این قاعده و این وضعیت را دگرگون کرد. او مذهب را درگیر مباحث و مفاهیمی کرد که مدرنیته و عصر جدید وارد ایران کرده بود. او برای نخستین بار خواست نشان دهد که اسلام در حوزههای جدیدی که مطرح شدهاند حرف برای گفتن دارد و تصور اینکه اسلام دینی است که صرفاً محدود میشود به یکسری اعمال و رفتار و اعتقادات سنتی و یکسری عبادات و اعتقادات فردی یا جمعی بالمره خطاست. اسلام برای اقتصاد، نحوه مدیریت جامعه، سازمان سیاسی و قضایی جامعه، نحوه پیشرفت، ترقی و تکامل جامعه؛ اسلام برای انسان، توسعه جامعه، عدالت و مساوات در اجتماع و سایر امور جامعه حرف و نظر و رهنمود دارد. سه عامل و ویژگی که بازرگان از آنها برخوردار بود سبب شدند تا او بتواند این پارادایم جدید را برای معرفت دینی زمانهاش به وجود آورد. نخست تسلط بالا و کم نظیر او به قرآن مجید بود؛ دوم دانش او از فیزیک، ریاضیات، مکانیک و علوم مهندسی و بالاخره آگاهی کلی او از تاریخ و تمدن اروپا و وضعیتی که در آن به سر میبرد. او به نحو ارزندهای از این سه حوزه متفاوت استفاده کرد و به کمک آنان توانست نگاه، رویکرد، تصویر و فهم جدیدی برای دین در جامعه ایران آن روز به وجود آورد.
اگرچه هنوز مارکسیزم و ادبیات حزب توده از محبوبیت میان دانشجویان و دانشگاهیان برخوردار بود، اما بازرگان توانسته بود رقیب جدی برای آن ایجاد کند. بخت با بازگان یار بود و آنقدرها طول نکشید تا او یاران ارزشمندی را در مسیر حرکت جدیدی که آغاز کرده بود پیدا کند. دکتر یدالله سحابی استاد علوم دانشگاه تهران، استاد محمد تقی جعفری، مرتضی مطهری روحانی دگراندیش و آیتالله سید محمود طالقانی. ساخت مسجد دانشگاه تهران نخستین آثار فیزیکی این حلقه جدید بود. بناء آن مسجد در حقیقت بمعنای بردن اسلام برای نخستین بار به دانشگاه بود. این فقط مسجد نبود که به دانشگاه آمده بود. سخنرانیهای مهندس بازرگان با کراوات به همراه محمد تقی جعفری، مرتضی مطهری و دکتر سحابی در مسجد هدایت به امامت مرحوم آیتالله طالقانی نماد دیگر عصر جدیدی بود که مهندس بازرگان به راه انداخته بود. اما تأثیر اسلامگرایی جدید فقط در میان دانشگاهیان نبود. اینکه اسلام یک جهان بینی الهی است که اصول و احکام آن بر مبنای اصول و قوانین علمی استوار است، از دانشگاه تهران و مسجد هدایت فراتر رفته و به حوزه علمیه قم رسید. شماری از طلاب و روحانیون جوان همان سبک و روش بازرگان را در ماهنامهای ریختند به نام «درسهایی از مکتب اسلام». مجله مکتب اسلام بر آن بود تا نشان دهد که احکام حقوقی و فقهی اسلام از یک بنیان علمی استوار برخوردار است. نکته جالب و مهم دیگر «درسهایی از مکتب اسلام» آن بود که میخواست نشان دهد آنچه که امروزه در جوامع مدرن و پیشرفته تحت عنوان حقوق بشر و سایر احکام مدنی پیشرفته مورد توجه قرار گرفته، 1400 سال پیش در اسلام ظهور کرده است. حرف سوم «مکتب اسلام» نیز همان حرف بازرگان در خصوص این دنیایی بودن رسالت احکام و اصول شریعت بود و اینکه هدف و رسالت احکام و اصول دین اسلام ایجاد یک زندگی سعادتمند برای بشر در این دنیا بود.
تا بدینجا اسلامی که بازرگان ایجاد کرده بود، از سه ویژگی عمده برخوردار بود. اولاً رسالتی این جهانی داشت یعنی احکام، اصول، قوانین و جهانبینی آن به گونهای طراحی شده بودند که اسباب سعادت، پیشرفت، ترقی و سعادتمندی انسان را در این دنیا فراهم میکردند. ثانیاً، ذات و سرشت دین با پیشرفت تاریخ تکامل بشر همسو بود. یا به عبارت دیگر، پیشرفت تاریخی-اجتماعی بشر، او را به دین نزدیکتر میکرد. ثالثاً، اصول، قوانین و احکام اسلامی مبتنی بر قواعد علمی هستند و پیشرفت علم کمک به کشف و فهم بهتر و بیشتر اصول و قوانین دینی میکند. اما هنوز یک بعد دیگر باقی مانده بود. از آنجا که اسلام بازرگان بسیار زمینی، این دنیایی و کارکردی یا پراگماتیستی بود، بالطبع نمیتوانست نسبت به ساختار سیاسی جامعه بیتفاوت باشد. بعد چهارم اسلام بازرگان سیاسی بودن آن بود. یا درستتر بگوییم اسلام بازرگان از نظر سیاسی به شدت علیه استبداد و دیکتاتوری بود و به همان میزان اعتقادی سفت و سخت به دموکراسی و رأی مردم در تعیین حکومت و حاکمیت داشت. آن سه بعد برای رژیم شاه مشکلی به وجود نمیآورد، اما بعد چهارم چرا. آنقدرها طول نکشید که مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، دکتر سحابی و شماری از یاران و همفکران به همراه تعدادی از دانشجویان و شاگردان مهندس بازرگان به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» در سال 1340 بازداشت و محکومیتهای سنگینی یافتند.
نگاه علم گرایانه و قائل شدن به رسالتی این دنیایی برای شریعت با به زندان افتادن بازرگان به رشدشان ادامه دادند. گروههای اسلامگرا که به تدریج در دهه 1340 و 1350 ظهور کردند یکی از بنیانهای فکری شان علمیبودن اسلام بود. مجاهدین (سازمان مجاهدین خلق)، این اعتقاد را به حد افراط کشاندند تا بدانجا که عملاً سر از مارکسیسم درآوردند. چرا که علم و علمیبودن شد ملاک و تعیین کننده و از آنجا که به زعم آنان مارکسیسم انطباق بیشتری با اصول و قواعد علمی پیدا میکرد لاجرم به سمت آن رفتند. علمیپنداشتن بنیان دین و رویکردی علمی به دین داشتن ظاهراً همچنان در بازرگان باقی میماند. اما او در سال 1372 به دین نگاهی میاندازد که بنظر میرسد بسیار متفاوت از نگاه قبلیاش بود. بازرگان در این نگاه جدید میگوید که بسیاری از آنچه را که ما به دین نسبت میدهیم و انتظارمان از دین است، عقل بشر هم میتواند آنها را انجام دهد. بنابراین انبیاء میبایستی برای یک هدف عالیتر، غاییتر و متعالیتری آمده باشند که عقل فهیمترین، عالمترین و با تجربهترین انسانها هم قادر به تحقق آن نیست. این رسالت، همانا معرفی خداوند به عنوان خالق هستی و آخرت یا بازگشت به اوست. مخالفین بازرگان برای طرح این عقیده او را متهم به لیبرالیسم، جدا کردن دین از سیاست، تأسی به اسلام سازشکار، عرفی و سکولاریزه کردن دین و النهایه آمریکایی بودن نمودند بدون آنکه چندان تأملی در باب عمق حرف وی کنند. فی الواقع مخالفین و منتقدین بازرگان این پرسش ساده را مطرح نکردند که چرا و چه شد که بازرگانی که یک عمر معتقد بود اسلام آمده که طرز خوب زیستن را، خوب حکومت داری را، بانکداری و... را به ما بیاموزد نهایتاً رسید به این نقطه که آن امور را عقل بشر هم میتواند انجام دهد و لذا دین میبایستی برای انجام یک رسالت دیگری آمده باشد و شأن نزول دیگری داشته باشد. بدون تردید او در آغاز زندگی فکریاش در دهه 1320، در مقاطع بعدی از این حقیقت و از این رسالت دین غافل نبوده. اما همانگونه که دیدیم جامعه شناسی و اقتضائات زمانهاش او را به مسیر دیگری سوق میدهند به مسیری که بیشتر در دین به دنبال ارائه راهحل برای حل و فصل و سامان دادن به امور این دنیا میشود. شاید در 22 بهمن 57 زمانی که سلطنت پهلوی سقوط کرد و انقلاب اسلامی حادث شد، بازرگان تصور میکرد که راه برای تحقق امیال، آرزوها، انتظارات و توقعاتی که از دین داشته هموار شده است. چرا که او در سخنرانیهای سالهای نخست انقلاب به نظر میرسید که هنوز بر این باور است که دین و کارکرد آن برآوردن خواستهها و انتظارات این دنیایی و به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی «ساختن این دنیای ماست». پرسش دشوار آن است که در فاصله آن پانزده سال (1372-1357)، چه شد و بازرگان در مسیر کدامین تجربیات سیاسی و اجتماعی قرار گرفت که این اعتقاد که دین برای ساختن این دنیای ما آمده است در وی کمرنگ شد و به جای آن این اندیشه پررنگ شد که دین برای طرح خدا و آخرت آمده. شاید تجربه عملی در آن 15 سال او را متقاعد کرد که سرانجام و در پایان یک عمر مطالعه، تفحص و تفکر از خود بپرسد که «آیا به راستی دین برای اصلاح این دنیای ما آمده یا برای فلاح و رستگاری آخرتمان؟»
نظرات
یوسف سلیمان زاده ـ سقز
31 خرداد 1391 - 10:01با سلام و عرض ادب خدمت خوانندگان محترم و مجریان سایت اصلاح: بحث در مورد دین حداقلی و حداکثری یا سطح انتظارات از دین، جزء مباحثی است که همواره در بین متفکران اسلامی وجود داشته است؛ چنانچه عدهای با استناد به آیاتی از قرآن(انعام/28،نحل/89) نگاهی اکثری داشته و گروهی دیگر هم با کاستن نقش دین به حوزهی شخصی و در نگاه افراطی تنها به حوزهی آخرت انسانها راه تفریط را پیمودهاند. بهگونهای که بر اساس نگاه حداکثری علمای بزرگی؛ مانند امام محمد غزالی براین باور بودند که میتوان همهی علوم را از قرآن استخراج نمود. البته به نظر میرسد معنای کمال دین در آیهی 3 سورهی مائده این نیست که میتوان همه چیز را از قرآن استخراج نمود بلکه هر آنچه که برای سعادت بشری و ایفای بهینهی نقش خلیفهگری آدمی مورد نیاز است در قرآن بدان اشاره شده است و برداشت درست از کمال دین هم همین است. هرچند بایستی از ارائهی نظرات و افكار و انديشههاي نو در زمينه متون ديني استقبال نمود و دَرِ اجتهاد و برخورد عقلاني با متون دینی كه پروردگار در اين راستا گشودهاند نبايستي از سوي هيچ فردي و گروهی بسته شود ولي آن چهجاي تأمل دارد اين است كه: اولاً: مطرح نمودن مطالبي كه در مخالفت با نص صريح و اجماع امت اسلامي است، نصوصي كه هزاران سال باور و عقيدهي جمع كثيري از افراد جامعهي انساني بوده و سعادت و شقاوت دنيوي و اخروي خويش را بر آن نصوص بنيان نهادهاند و بلاخره نصوصي كه اساس ماندگاري روابط اجتماعي وسامان زندگي ميليونها انسان را تشكيل داده و مي دهد، نيازمند دلايل قوي عقلي، نقلي و علمي است كه متأسفانه چنين دلايلي كمتر مشاهده ميشود. ثانياً: افراد قبل از ارائه دليل در اثبات نظرات خويش، بايستي ضمن به چالش كشاندن آراي گذشتگان در رد نظرات آنها نیز اقامهی دليل نمايند كه باز در اين زمينه كوتاهي بسياري مشاهده ميشود؛ مثلاً کسی که صحبت از کاستن نقش دین مینماید بایستی ادعای خویش را از طریق دلایل درون دینی به اثبات رسانده و دلایل معتقدین به نگاه حداکثری را هم به چالش بکشد که لااقل در این متن از آن خبری نیست. آیات بیشماری در قرآن وجود دارد که بیانگر دخالت دین در امور دنیوی است که معتقدین به کاستن نقش دین بایستی جوابگوی این آیات در مقابل دینداران باشند؛ از جمله: ما به ميان هر ملّتي پيغمبري را فرستادهايم(و محتواي دعوت همهي پيغمبران اين بوده است ) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت ( شيطان، بتان، ستمگران، و غيره ) دوري كنيد.( پيغمبران دعوت به توحيد كردند و مردمان را به راه حق فرا خواندند). خداوند گروهي از مردمان را (كه بر اثر كردار نيك، شايستهي مرحمت خدا شدند ، به راه راست ) هدايت داد ، و گروهي از ايشان ( بر اثر كردار ناشايست) گمراهي بر آنان واجب گرديد ( و سرگشتگي به دامانشان چسبيد ) پس ( اگر در اين باره در شكّ و ترديديد، برويد ) در زمين گردش كنيد و( آثار گذشتگان را بر صفحهي روزگار ) بنگريد و ببينيد كه سرانجام كار كساني ( كه آيات خدا را ) تكذيب كردهاند به كجا كشيده است ( و بر سر اقوامي چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است ). نحل/36 ما پيغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن ( به ميان مردم ) روانه كردهايم، و با آنان كتابهاي ( آسماني و قوانين ) و موازين ( شناسائي حق و عدالت ) نازل نمودهايم تا مردمان ( برابر آن در ميان خود ) دادگرانه رفتار كنند. و آهن را پديدار كردهايم كه داراي نيروي زياد و سودهاي فراواني براي مردمان است. هدف ( از ارسال انبياء و نزول كتب آسماني و همچنين آفرينش وسائلي چون آهن ) اين است كه خداوند بداند چه كساني او را و فرستادگانش را بگونهي نهان و پنهان ( از ديدگان مردمان ) ياري ميكنند. خداوند نيرومند و چيره است. حدید/25 مقابله و مبارزهی پیامبران با سرچشمههای فساد سیاسی و اقتصادی نمونهی بارزی از دخالت ایشان در امور دنیوی انسانهاست. البته آیات در این زمینه و دلایل در رد این دیدگاه فراوانند که در این مقال نمیگنجد. در ضمن قرار دادن افرادی مانند محمد عبده و رشید رضا که خواهان احیای دین با استناد به اصول و مبانی و با بازگشت به عقیدهی سلف بودند در کنار علی عبدالرزاق که در سایهی اتکای به سکولاریسم خواهان کاستن نقش دین در حیطهی سیاست بود ناشی از عدم شناخت افکار و اندیشهی این بزرگواران است. با آرزوی اینکه همواره در جامعه فضای تبادل فکر، تحمل یکدیگر و احترام به اندیشه همدیگر فراهم گردد از خوانندگان تقاضا دارم در این راستا دست همدیگر را محکم بفشاریم تا آفتی را که گریبانگیر بیشتر جوامع به خصوص کشورهای اسلامی شده است را از خاک خویش بزدائیم.یوسف سلیمانزاده ـ شهرستان سقز1/4/1391
فاروق
02 آذر 1391 - 08:48توجه تمام علاقه مندان واقعی این موضوع و جویندگان راستین حقیقت را به آثار داعی بزرگ دین و غریب بزرگ دوران، کاکه احمد مفتی زاده، به ویژه نوشته " انتظار از دین " ایشان جلب می کنم.